صفحه اصلی 145

قصه تلخ!.


نوجوانی در تب بازی فوتبال به خواب می‌رود، در خواب خود را در کلاس درس می‌بیند، معلم وارد کلاس می‌شود قبل از شروع درس می‌گوید: آقا اجازه؟ معلم: بفرمائید، او دستش را انداخته و با صدای لرزان می‌گوید امروز تیم ملی فوتبال کشورمان با یک تیم فوتبال خارجی مسابقه مهمی دارد چنانچه موافق باشید کلاس را برای تماشای بازی تعطیل کنیم!‍
 معلم می‌گوید: بفرمائید بنشینید و در جواب آن دانش‌آموز اعلام می‌کند، چه کسانی با پیشنهاد ایشون موافق هستند، همه حاضرین در کلاس دست خود را به علامت رضایت بلند می‌کنند غیر از یک نفر، معلم صدایش را صاف می‌کند و می‌گوید: بچه‌ها من شغل دومی دارم که داوری فوتبال است (همه شاگردان سوت  و دست می‌زنند) در زمان‌هایی که کلاس ندارم به داوری فوتبال اشتغال دارم، خودم به تماشای بازی فوتبال و مسائل داوری آن علاقه‌مند هستم، اما حق ندارم کلاس درس را به بهانه تماشای آن تعطیل کنم، اگر شما سرکلاس حاضر نمی‌شدید به دلیل تشکیل نشدن کلاس من هم به تماشای بازی می‌رفتم... بعد از گفته آقا معلم، دانش‌آموزان یکی یکی کلاس را ترک می‌کنند فقط آقا معلم و یک شاگرد دیگر در کلاس می‌مانند، دانش‌آموز مانده در کلاس همان فردی است که در اعلام موافقت هم دستش را بالا نبرد و به طور واضح نشان داد همراه دیگران نیست و به ورزش فوتبال نیز علاقه‌ای ندارد، سال‌ها از این موضوع می‌گذرد، ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست یکدیگر می‌دهند و همان دانش‌آموزی که کلاس را برای تماشای بازی فوتبال ترک نکرده بود رئیس فدراسیون فوتبال کشور می‌شود، در اجرای اقتدار و مدیریت و علاقه خود به ورزش فوتبال طی بازی بازی آقا معلم سال‌های قبل خود را که امروز از وزنه‌های قدر داوری فوتبال است طی حکمی بازنشسته می‌کند و آرزوی سعادت و سلامت را در حکم او می‌آورد! 
جناب دانش‌آموز آن روز و صاحب منصب امروز به مناسبت‌های گوناگون در رسانه‌های رنگارنگ ادا و اصول عنصری دلسوز و قانون‌مند را برای ورزش فوتبال نمایش می‌دهد و حرف‌های دولا پهنا می‌زند از اتفاق تعطیلی کلاس درس چندین دهه گذشته و ماجراهای امروز هم یکی یکی می‌آیند و می‌روند آقا معلم کماکان آقا معلم است اکثر دانش‌آموزان آن کلاس هنوز زنده هستند، آقا معلم به وقایع اتفاقیه کنونی می‌خندد و شاگردان از چرخ بازیگر انگشت به دهان مانده‌اند. من با نوازش بچه ده ساله‌ام از خواب بیدار می‌شوم خیره خیره به او نگاه می‌کنم آیا من خواب می‌دیدم یا او لالایی می‌گفت؟ صبح‌بخیر!

18 حسین عابدینی پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۱:۲۳

تبلیغات

آرشیو ماهانه

    سایت
  1. تیر ۱۴۰۴ 4
  2. خرداد ۱۴۰۴ 5
  3. اردیبهشت ۱۴۰۴ 11
  4. فروردین ۱۴۰۴ 14
  5. اسفند ۱۴۰۳ 12
  6. بهمن ۱۴۰۳ 10
  7. دی ۱۴۰۳ 22
  8. آذر ۱۴۰۳ 45
  9. مرداد ۱۴۰۳ 5
  10. اردیبهشت ۱۳۹۹ 3
  11. دی ۱۳۹۸ 2
  12. آذر ۱۳۹۸ 2
  13. مرداد ۱۳۹۸ 1
  14. تیر ۱۳۹۸ 7
  15. خرداد ۱۳۹۸ 1
  16. اردیبهشت ۱۳۹۸ 3
  17. فروردین ۱۳۹۸ 1
  18. دی ۱۳۹۷ 1
  19. آبان ۱۳۹۷ 2
  20. شهریور ۱۳۹۷ 1
  21. مرداد ۱۳۹۷ 1
  22. تیر ۱۳۹۷ 1
  23. اردیبهشت ۱۳۹۷ 1
  24. فروردین ۱۳۹۷ 1
  25. بهمن ۱۳۹۶ 2
  26. دی ۱۳۹۶ 2
  27. آذر ۱۳۹۶ 2
  28. مهر ۱۳۹۶ 2
  29. شهریور ۱۳۹۶ 3
  30. مرداد ۱۳۹۶ 3
  31. تیر ۱۳۹۶ 2
  32. خرداد ۱۳۹۶ 1
  33. اردیبهشت ۱۳۹۶ 4
  34. فروردین ۱۳۹۶ 3
  35. اسفند ۱۳۹۵ 2
  36. بهمن ۱۳۹۵ 5
  37. دی ۱۳۹۵ 1
  38. آذر ۱۳۹۵ 3
  39. آبان ۱۳۹۵ 1
  40. مهر ۱۳۹۵ 3
  41. شهریور ۱۳۹۵ 3
  42. مرداد ۱۳۹۵ 5
  43. تیر ۱۳۹۵ 2
  44. خرداد ۱۳۹۵ 7
  45. اردیبهشت ۱۳۹۵ 6
  46. فروردین ۱۳۹۵ 8
  47. اسفند ۱۳۹۴ 7
  48. بهمن ۱۳۹۴ 8
  49. دی ۱۳۹۴ 7
  50. آذر ۱۳۹۴ 6
  51. آبان ۱۳۹۴ 6
  52. مهر ۱۳۹۴ 13
  53. شهریور ۱۳۹۴ 25
  54. مرداد ۱۳۹۴ 28
  55. تیر ۱۳۹۴ 5

© کلیه حقوق برای سایت tajrob.ir محفوظ است.